چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

p69

ا.ت مشتاشو رو بالشت خالی میکرد و به تهیونگو خودش فحش عالمو میداد
ا.ت: مرتیکه عوضی دختره دیوونه چرا بهش گفتی چرا خودتو خورد کردی هه اوکی(ااوکی رو جوری کفت که انگار ادای تهیونگ زو در اورده)یه اوکی‌ای بزارم تو کاست که توش بمونی پیر مرد خرفت...

تهیونگ ویو
قرار داد رو امضا کردم و یونا هم امضاشو زد

تهیونگ: چرا این موقع میتونستیم فردا اینکارو بکنیم
یونا: عومم میخوام یکم بیشتر حرف بزنیم خیلی دلم برات تنگ شده(عشوه و لبخند)

تهیونگ ویو
دیگه این رفتارا رو حفظ بودم ولی من دیگه حوصله راه دادن هیچ بشری رو تو زندگی نهسم ندارم

تهیونگ: یونا...میدونم میخوای یچیزی بگی برو سر اصل مطلب
یونا: میخوای امشب اینجا بمونی؟و یکم مشروب بزنیم
تهیونگ: هوم؟
یونا: فقط(رونشو نوازش کرد)...عوم چطوری بگم...میشه با هم باشیم؟من...راستش من(خندید)من دوستت دارم(اروم)

تهیونگ میدونست که یونا پاکه خیلی خیلی هم پاکه جوری که دیده بود چقدر حیا داره ولی اینجور رفتارش اولین بار بود که تهیونگ دیده بود...دوست نداشت دل دختر معصومی مثل یونا که جرعت سختی به خودش داده تا اعتراف کنه رو بشکنه
تهیونگ: یونا تو واقعا واقعا بهترین دوستم...امیدوارم تا ابد با هم دوست بمونیم اما یونا چون دوستمی و خیلی دوست داشتنی هستی میخوام یچیزی دو بهت بگم من متوجه یه احساسی شدم داخل خودم وقتی بهش فکر میکنم میفهمم از روز اولی که اون ادمو دیدم این حسو داشتم فقط با تنفر از چرت پرتایی که کسی بهشون فکر نمیکنه سرپوشی رو احساسم گذاشتم...یونا خیلی احساس تنهایی میکنم چون کسی که دوستش دادم ازم متنفره...خیلی
یونا: میشه بدونم اون کیه؟
تهیونگ: جئون ا.ت
یونا: ا،تتت؟؟؟؟؟جدی؟(خوشحال)
تهیونگ: اره چرا!!!
یونا: برات خیلی خوشحالم که کسی رو دوست داری...بهش اعتراف کن خب
تهیونگ: میترسم ولی از یه طرف جوابمم میدونم
یونا: جواب چیه؟
تهیونگ: فک میکنم نه باشه
یونا: از کجا میدونی
تهیونگ: ندیدی چطوری سرم داد میزنه که ازت متنفرم ندیدی وقتی اذیتش میکنم چطوری التماسم میکنه که از زندگیش گم شم بیرون(قهقهه دردناک)نه تو ندیدی
یونا دست تهیونگ رو گرفت و محکم فشار داد
یونا: دو راه داری....یا ابروتو میبرم و خودم بهش میگم یا عین بچه آدم اعتراف میکنی(جدی)

ته میدونست که یونا هرچی بگه رو عملی میکنه شاید حالت شوخی داشته باشه ولی کاملللل انجامش میده
تهیونگ: بیخیال فایده نداره
یونا: میخوای تا ابد تنها باشی؟...میخوای یه روزی حصرت بخوری که چرا! ...چرا بهش نگفتم؟

تهیونگ داغ کرده بود میتونست بفهمه که دردش چیه حتا امروز ظهر دکتر رفته بود که دکتر بهش گفته بود تیکای عصبی تو یه درمون داره اون دختری که این بلا رو سرت اورده رو ببین وگرنه تا ابد قراره تیک عصبی رو بدنت بمونه تا ابد قراره...

۱۰۰❤️
دیدگاه ها (۲۱)

_عروسک خانوم من_

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

این چی بود من دیدم!میخوام خودمو طلاق بدم راهی هست؟؟

ممنوننننننننننننننننننننننن

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط