‌ شرح این آتشِ جان سوز نگفتن تا کی؟‌

سوختم ، سوختم این راز نهفتَن تا کی؟

#وحشی_بافقی


در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند
به دشت پر ملالِ ما، پرنده پر نمی‌زند

یکی ز شب‌گرفتگان چراغ برنمی‌کند
کسی به کوچه‌سار شب درِ سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی‌سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سرنمی‌زند

گذرگهی‌ است پر ستم که اندرو به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است ازین دریچه‌های بسته‌ات
برو که هیچ‌کس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۰)

😅🤍✨

نسبت عشق به من ..🤍✨

خواستم گم بشوم تا بروی از فکرم ...

نه تو می مانی نه اندوه‌ نه هیچ از مردم این آبادی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط