بفرست واسش

شب که می‌رسه، انگار دل آدم بیشتر می‌فهمه...
سکوت،
آرامشِ عجیبی داره، یه جور نزدیکی به چیزی که نمی‌شه گفت اما می‌شه حسش کرد...
در دل شب، عشق مثل مهی لطیف پخش می‌شه توی هوا، بی‌نیاز از نام، بی‌نیاز از حضور…
فقط یه حسه،
اما از هر چیزی واقعی‌تره...
مثل نوری که از پنجره‌ خاموش اتاق رد می‌شه، بی‌صدا، اما گرم...
در دل تاریکی،
انگار همه چیز عاشقانه‌تر می‌شه: صدای ورق خوردن باد، تپش آرام دل، حتی ضرباهنگ نفس‌ها...
شب،
همیشه جاییه برای عاشق بودن،
برای مرور خاطراتی که معلوم نیست از کجا اومدن، اما قلبو می‌لرزونن...
شاید عشق،
همون چیزی باشه که شب‌ها از لابه‌لای خیال‌هامون عبور می‌کنه
و به ما یادآوری می‌کنه که هنوز،
می‌شه بی‌دلیل عاشق بود...

تقدیم به قلبهای مهربون🥰
#نبض_مانا
دیدگاه ها (۳)

بارون می‌باره و من وسط یه شهر غریبه، دلتنگ آغوشی آشنا، قدم م...

کاخ پترهوف، اون تکه‌ی طلایی روسیهپترهوف...نه فقط یک کاخ، بلک...

ولله

ورق بزنید

#سنگدل part 29ویهان بیشتر به رومی نزدیک شدویهان=انگار دوست پ...

عمارت جونگکوک شبیه قصر نبود… بیشتر شبیه چیزی بود که سایه‌ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط