مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

چقدر تو مغزم کشتمت ولی باز تو قلبم نفس کشیددلتنگی

چقدر تو مغزم کشتمت ولی باز تو قلبم نفس کشید#دلتنگی
چقدر دلم می‌خواست که همه‌ی این روزها را به یاد تو بنویسم و از احساسم برایت بگویم. اما گاهی یادم می‌رود که احساسات بی‌جواب، مثل گلی هستند که هیچ‌گاه در زمین کسی ریشه نمی‌زنند. وقتی که به تو فکر می‌کنم، یاد آن روزهایی می‌افتم که همه چیز ساده و بی‌دغدغه بود، اما حالا فقط لبخندهایی باقی مانده‌اند که هیچ‌گاه از آن‌ها خبری نمی‌شود

— شقایق مهری
دیدگاه ها (۰)

به وقت دلتنگی خود را به خلوتی میرسانمچــــشـــمانم را میبندم...

📎 تو در مورد دلتنگی واقعی چیزی نمیدونی چوناین تنها زمانی اتف...

.....خزان چشیده» بلاشک‌، بهار را بلد استرفیق‌! مرغ ِ قفس انت...

گاهی مرگقصد کشتن نداردنامش میشود دلتنگیبه اندازه تمومِ شب‌ها...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط