پارتجدیدخوشملا

پارت‌جدید‌‌خوشملا
یک‌روز‌بارانی‌در‌عشق
part⁵
(صبح‌روز‌بعد...)
ات‌از‌خاب‌بیدار‌شد‌موهاش‌خیلی‌بهم‌ریخته‌بود
پس‌موهاش‌رو‌شونهکرد‌یکم‌ارایش‌کرد‌ورفت‌پایین
بوی‌خوبی‌می‌اومد
یونگی‌داشت‌صبحونه‌درست‌می‌کرد
ات‌اهمیت‌نداد‌رفت‌‌تا‌‌مسواک‌بزنه
داشت‌مسواکش‌رو‌میزد‌که‌یهو‌یونگی‌در‌زد
:بله
-:‌من‌دارم‌میرم‌بیرون‌‌تنها‌یی‌نمی‌ترسی؟
ات‌‌پیش‌از‌حد‌تعجب‌کرده‌بود‌که‌چرا‌باهاش‌این‌مدلی‌حرف‌میزد..
-:هی‌باتو‌ام
:ها...‌اها‌‌نه‌نمی‌ترسم‌برو‌
-:باش
یونگی‌رفت‌و‌ات‌کملا‌تنها‌شده‌بود...
مسواکش‌رو‌سریع‌زد‌و‌ فت‌بیرون
اول‌مطمئن‌شد‌که‌تنهاست
هیجان‌زده‌بود‌که‌تنهاست‌و‌هر‌کاری‌می‌تو‌نه‌انجام‌بده‌و‌کاری‌نکنه
اهنگ‌گذاشت‌و‌با‌اهنگش‌کلی‌رقصیدو‌خوشحالی‌کرد
غذا‌‌پخت‌،اینستا‌رفت،ارایش‌کرد‌ و...
همینجور‌‌تو‌حال‌خودش‌بود‌تا‌شب‌دیگه‌شب‌شد‌‌ ات‌هم‌دیگه‌انرژیش‌تخلیه‌شده‌بود
‌نگاهی‌به‌ساعت‌کرد‌ساعت۹:۳۷بود‌
تصمیم‌گرفت‌تلویزیون‌ببینه‌‌...همش‌کانال‌هارو‌اوز‌میکرد‌برنامه‌خاصی‌نداشت
تا‌اینکه‌رسید‌به‌یه‌فیلم‌ترسناک...کرم‌درونش‌گل‌کرد‌و‌پفیلا‌درست‌کرد‌و‌نشست‌دید
فیلم‌‌به‌قدری‌ترسناک‌‌بود‌که‌ات‌‌بیشتر‌از‌دو‌دقیقه‌اش‌‌نتونست‌ببینه
ترسیده‌بود...
رفت‌زیر‌پتو‌قایم‌شد‌
۳‌دقیقه‌بعد‌یونگی‌‌اومد...
ترسید‌که‌کسی‌جز‌یونگی‌باشه...
رفت‌تا‌ببینه‌
یونگی‌بود...
ات‌نفس‌راحتی‌کشید...
که‌یونگی‌ دیدش...
-:چیشده‌...‌انگار‌ترسیدی؟
:نه‌چیز‌خاصی‌نیست‌...
-:اوکی
-:سریع‌واسم‌یه‌قهوه‌درست‌کن‌بیار‌اتاقم...
:چ...چشم...
ات‌قهوه‌رو‌زود‌اماده‌کرد‌و‌برد‌اتاق‌یونگی...

در‌زد...
-:بیا‌تو...
:بفرمایید‌قهوه‌تو‌ن‌رو‌اوردم‌اگه‌کاری‌ندارید‌میتونم‌‌برم؟
-:برو
ات‌خوابش‌نمیبرد‌...‌برای‌همینم‌نشست‌روتخت‌و‌داشت‌کتاب‌می‌خوند...


ادامه‌دارد...
لایک‌وفالو‌یا‌دت‌نره💖
دیدگاه ها (۰)

واییی‌سلامممم‌💖💖ببخشید‌‌نبودم‌این‌نبودم‌هفته‌‌کارام‌زیاد‌بود...

بچه‌هااااااا😭😭خیلی‌ناراحتممممم😭😭💔هروقتت‌میام‌فیکارو‌بزارم‌ای...

یک‌روز‌بارانی‌در‌عشقpart⁴ات‌تمام‌کار‌هارو‌کرد‌ همشون‌تموم‌شد...

بچه‌ها‌۲ساعت‌دیگه‌فیک‌هارو‌میزارم❤💖💜یا‌اگر‌اپلود‌نشد‌شب‌میزا...

هنرمند کوچولوی من

my month پارت¹³

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط