مرور میکنم خاطرات را و

مرور میکنم خاطرات را و
بیاد میاورم آنروزها راکه چه رویاهایی
برای اینروزهایمان داشتم وامیدها
بیاد میاورم و بی اختیار گونه هایم
گرم میشود از اشکهایی که تنها همراه این سالهای من بوده اند در این وانفسای
بی اعتنایی ها وفراموش شدن ها...
مرور میکنم خاطراتم را وبیاد میاورم لحظه اولین دیدار را که چگونه قلبم به طپش افتاده بود ومن قرار نداشتم ؛
تنهاخدا میداند وبس که مدام گمان میکردم رویاست که میبینم برایم باور کردنی نبود من سالهابود که اورا میشناختم بااو زندگی میکردم اما در
خیالاتم به مقدساتم قسم که همان عروس رویاهایم بود که به واقعیت پیوسته بوداما نه میشد باکسی در میان گذاشت ونه حرفی گفت تنهامبشد در حدپرستیدن اورا دوست داشت وبه او
عشق ورزید...
مرور میکنم خاطرات را وکاری از دستم برنمیایدبرای دلی که بینهایت دلتنگ شده وسالهاست که فراموش شده ؛
خودم را وجانم را وهرچه داشتم را فدای
این خواهش دل کردم اما به اندازه حتی یک یاد آوری هم حاصلی نداشت...
دیگر تنها میتوانم از نظرها دور شوم وسخت دلتنگ باشم برای او که سالهاست دیگرمخاطبش نیستم ...

#خانبیان
دیدگاه ها (۰)

تو دنیا برای هرچیزی که تلاشکنی وقت بزاری درد بکشی از عمرت ما...

دورت بگردم که ادم بزرگا اشکاتو در میارن یه وقت ارزو نکنیبزرگ...

ماه من با چه زبون وچطوری بهت بگم بیاوتمام کن این انتظاریرا ک...

در خیالاتی گم شده ام که به هرسویش که مینگرم تنها تورا میبینم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط