p

p14
از زبان ات
چند روز میگذره من تو فرانسم با یونگی دست به یکی کردم قراره فرار کنم از اینجا
شب شده بود ی بگ با ی هودی سیاه پوشیدم کلاه لبه دارمو زدم با ماسک سیاه کلاه هودیمم انداختم ی کوله پشتی سیاه برداشتم و وسایل لازمو برداشتم ساعت ۴صبح بود از اتاق زدم بیرون بادیگار دا نبودن یواشکی رفتم سمت پله ها رفتم پایین رفتم سمت در ورودی هیچ کس نبود رفتم بیرون ی تاکسی گرفتم و رفتم سمت بندر رسیدم سوار کشتی شدم که یهو یکی داد زد
+اونه هاش خانم ات
زود فرار کردم و رفتم تو مطور خانه ی کشتی قایم شدم زیر ی میز چند نفر اومدن داخل گشتنو ولی پیدام نکردن یکم گذشته بود که کشتی حرکت کرد یکی اومد داخل و گفت
کاپیتان: خانم ات منم کاپیتان سوی حرکت کردیم اونا هم رفتن میتونین بیاین بیرون
اروم رفتم بیرون که دیدم اره کاپیتان سوی که گفتم
+ممنون که جامو نگفتین
کاپیتان: تو بخواطر عشقت داری میری منم ی زمانی عاشق بودم ولی نرفتم دنبالش و برای همیشه از دستش دادم ولی تو نباید از دستش بدی باید بری پیشش
+خیلی ممنونم
کاپیتان: برا عروسیت دعوتم کنی ها
+چشم حتما
رفتم روی عرشه و ب دریای که نیمه روشن بود نگاه کردم و ب یونگی پیم دادم
+اوپا تو راهم دارم میام
_باشه تو جاده....... نزدیک بندر منتظرتم
+اوکی
_دلم برات تنگ شده بیبی
+منم همینطور ددی
_ددی...!؟ شیطون شدیا😂
+اره😂

پارت بعدی هتا لایک ۱۰تا کامنت
دیدگاه ها (۴)

p15از زیان پدر ات فهمیدم ات فراره کرده و میخواد بیاد کره با ...

p16از زبان یونگی الان ۱ماهه ات تو کماس هر روز میرم پیشش و کل...

p13از زبانات۱هفتس میگذره و من یونگی رو ندیدم دلم براش تنگ شد...

استایل ات برای مهمونی

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط