مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

آخَـــرین سِتـــآرِه

چند شآتی jk
P.9





عی کاش اون روز نمیرفتم خونش...

چیزی دیدم که باعث شد همه چی همون شب تموم شه...

10 شب:

چه شبی بود عزیزکرده
چه شام خوشمزه ای پخته بودی
چه شیرینی هارو زیبا تزیین کرده بودی
چه حرفای ناگفته زیادی داشتی
چه خوب گذروندیم اون شبو
آخرین شبو..

اخرین خنده هاشم مال من بود
دیدی از همون اول مال من بود
دختر من بود
اصلا انگار سرنوشت مارو برای هم ساخته بود
جوری که روز مرگشو با من گذروند...

زمان حال:

بازپرس: بعدش چیشد...؟
چرا مرد دخترت...؟
کارینا چرا مرد اون شب...؟

جئون:میخوای بدونی..؟باشه میگم دیگه چیزی ندارم برای از دست دادن...

فلش بک به اون شب:

کارینا: خیلی امشب خوش گذشت کوکی

جئون: مثلا شما نینی داریاا بعد کلی زحمت کشیدی...

کارینا: یه کوچولو خسته شدم ولی خوبم

جئون: بریم بخوابیم دیگه...؟

کارینا: آره ولی قبلش میرم دوش میگیرم تو برو دراز بکش تا بیام..

جونگکوک باشه ای گفت و رفت رو تخت و منتظر کارینا شد

با حسرت به اتاق مشترک کارینا و تهیونگ نگاه میکرد

کنجکاویش گل کرده بود...

بلند شد و کمد لباساشونو باز کرد

لباسای تهیونگ رو زد کنار و یکی از لباسای دخترشو برداشت و بو کرد...

بوی زندگی میداد

همینجوری اتاق رو نگاه میکرد و میگشت و بهم میریخت...

رسید به یه کشویی

کشو رو باز کرد و با پاکت نامه ای سفید روبه رو شد

اونو برداشت و باز کرد..

کاش نمیدید اون متنو
همون دست خط اشنا باعث شد این شب به پایان برسه...

متن نامه:
نآمه ای از کارینا:


زیباییت را در
بهشت میبوسم کیم
این است نامه من به تو
عطر تندت را بو میکنم قبل خواب
میخوابم با آن پیراهن سفید آشنا
مرا ببخش گر بودم بد
و این منم که گیر افتاده ام
در قلب زندانت... .
تهیونگم.

جئون با دیدن این نامه بهم ریخت...

سریع با همون کاغذ رفت سمت حمام

درو با شتاب باز کرد و داخل رو نگاه کرد

کارینا با لباس توی وان بود و داشت خیال پردازی میکرد..

جئون داد زد:

زنیکه تو منو بازی دادی...؟

کارینا با داد جئون ترسید و نگاش کرد

جئون:چی داری میگی کوک..؟

جونگکوک اومد نزدیک و نامه رو پرت کرد تو صورت کارینا...

کارینا با دیدن این نامه فهمید که همه چی لو رفته و دیگه نمیتونه چیزی رو پنهون کنه...

جئون: راستشو بگو جریان این فاکی چیه..؟

کارینا اشکی از گونش چکید

جئون: تو گفتی از تهیونگ خوشت نمیاد بعد یه نامه عاشقانه براش نوشتی و قایمش کردی..؟؟؟؟؟

کارینا با گریه گفت:

جونگکوک
خدا رو قسم میخورم
چون دوسم داشتی نخواستم ناراحت و تنها بشی
تهیونگ هم همه چیو میدونست
سر این موضوع ما هی دعوامون میشد
میگفت تو بجز من ججونگکوک هم دوست داری و به فکر اونی
دیگه نمیخواست باهات بیام بیرون
اون روز هم اومد دشت چون فکر کرد من دارم باهات فرار میکنم...

جئون دیگه مغزش کار نمیکرد
فرصتی نداد
بهش خیانت شده بود
جئونی که اینهمه عاشق بود و سر حرفش بود..
دیگه هیچی براش مهم نبود و به هیچی توجه نکرد
از شدت عصبانیت رگای گردنش زده بود بیرون و دستاش میلرزید
به سمت کارینا حمله ور شد و سر کارینارو تو آب وان فرو کرد
دستاشو روی گردن کارینا فشار میداد و قصد خفه کردنشو تو آب داشت
کارینا فقط دست و پا میزد که زیر دست جئون فرار کنه
ولی...

زمان حال:

بازپرس: ولی...؟

جئون بغض بدی کرد و شروع کرد به گریه کردن
داد زد:

من عشقمو با دستای خودم کشتم
اینا همش زیر سر تهیونگ بود
بخاطر تهیونگ مرد
همه اینا تقصیر اون حرومزاده بود....!!
_____________________________________-
ادامه دارد... .
دیدگاه ها (۲۳)

آخَـــرین سِتـــآرِهچند شآتی jkP.10_________________________...

گُل هآیِ وَحشیتکپارتی jkعزیز بودی و عزیز کردهعزیز بودی و باز...

آخَـــرین سِتـــآرِهچند شآتی jkP.8آرهتهیونگ دیگه نسبت بهم بی...

آخَـــرین سِتـــآرِه چند شآتی jk P.7 دوباره نشستن میون گل...

آخَـــرین سِتـــآرِه چند شآتی jk P.9 عی کاش اون روز نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط