بچه که بودم فکر می کردم
پدر و مادرها مثل ساعت شنی هستند
تمام که بشوند برشان می گردانی و از نو شروع می شوند
بعدها فهمیدم پدر و مادرها
مثل مداد رنگی هستند
دنیایت را رنگ می کنند
خودشان ولی آب می روند
نقاشی هایت را که کشیدی یک روز، تمام می شوند
کاش زودتر کسی راستش را به من گفته بود
پدر و مادر ها مثل قند می مانند
چای زندگی ات را که شیرین کنند،
خودشان تمام می شوند.
با آرزوی سلامتی و پایداری برای همه پدر و مادرها..❤💫

‌‌‌‌
دیدگاه ها (۲)

وقتی می‌گم هيچ‌كس، يعنی دقيقا هيچ‌كس.روزای زيادی بايد بگذره ...

از بین آدمای زندگیتون، دل‌نازکا رو بیشتر دوسشون داشته باشید....

بهش گفتم وقتي باهات اشنا شدماولين چيزي كه بهش اشاره كردم اين...

بالاخره یکیمون کم میاره.بالاخره یا تو کم میاری و برمیگردییا ...

رها🍂 بچه که بودم فکر می کردم پدرها مادرها مثل ساعت شنی هستند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط