دردیست درد عاشقی کان را تو حاشا می کنی

دردیست درد عاشقی کان را تو حاشا می کنی
گشتم زه احوالت جوان در قلب ما جا میکنی
در حسرت دیدار تو مٌردیم امشب تا سحر
پس کی تو ای لیلای من قفل دلم وا می کنی
نیک و بد و خرد وکلان دارند هر یک این بیان
عشق تو باشد در نهان آن را تمنّا می کنی
ما را نمودی امتحان هر یک به یک سنگ محک
در حیرتم از لطف تو از چه تو رسوا می کنی
صدقی بخوان شعر دگر باشد تو را چندین هنر
در منتهای لطف خود شعرم تو امضا می کنی...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

باید تو را همیشه به دقت نگاه کردیعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه ...

دوست دارم جستجو در جنگل موی تو رااز خدا چیزی نمی‌خواهم به جز...

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ایمگر ای شاهد گمراه به راه...

کس نیست در این گوشه فراموش‌تر از منوز گوشه‌نشینان تو خاموش‌ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط