میشد کنارم باشی و از روزمان حرف بزنیم و در تاریکی گفتگو

می‌شد کنارم باشی و از روزمان حرف بزنیم و در تاریکی گفتگو کنیم و بدانم تن ترد برهنه‌ات نزدیک و پناه است ...

می‌شد درست قبل از این که خوابم ببرد آهسته شانه‌ام را نوازش کنی و بگویی نگران نباش و من یک شب را ، فقط یک شب را نگران نباشم ...

امروز پرنده‌ی عجیبی دیدم یک‌ دست سیاه بود و بسیار زیبا اما وقتی تو نیستی تا برایت از آن پرنده تعریف کنم ، دیدن آن‌همه زیبایی چه فایده‌ای دارد؟

ای ستاره‌ی آسمان من که هزاران سال است مرده‌ای ، نور کوچکی که از سمت تو می‌آید ، بزرگترین روشنایی این خیال‌باف گمشده است ...
دیدگاه ها (۹)

خانوم هایده که می‌خونن ، آدمای نسل ما بی‌اختیار پرت میشن به ...

آرامش و تَسلا گاهی می رود خودش را پنهان می کند لابلای دورتری...

گفتم رنج لبه‌های آدم رو تیز می‌کنه .گفت شروع شد باز .گفتم نه...

حالا چشمات رو ببند...تا آخر موزیک به کسی فکر کن که تو رو وصل...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط