رمان رویای من
رمان رویای من
فصل دوم
پارت ۷۹
ارسلان: من بیشتر از همه نگران دیانامم
مامان دیانا: پسرم نگران نباش
ارسلان: بچه رو آوردن بیرون نگاهش کردم ای خدا قربون صورتش برم پرستاری که بچه بغلش بود داشت میرفت که گفتم حال خانومم چطوره
پرستا:حالش خوبه
ارسلان:نفس راحتی کشیدم و روی صندلی نشستم
مامان دیانا: منتقلش کردن به بخش اول از همه ارسلان بدو رفت تو اتاق
ارسلان: بالا سرش بودم و سرشو ناز میکردم که چشاشو باز کرد و گفتم سلام مامان کوچولو
دیانا: با گرمی دستی روی سرم بیدار شدم شک نداشتم ارسلانه چشامو باز کردم به حرفش لبخندی زدم
ارسلان: توی همین لحظه پسر خوشگلم و آوردن گریه میکرد
دیانا: ارسلان کمکم کرد نشستم رو تخت بغلش کردم و بهش شیر دادم چشاش کپ ارسلان بود لباشم خیلی چیز هاش به ارسلان رفته بود
ارسلان: بعد مرخص شدنش رفتیم خونه مامان دیانا اونجا بودیم بعد چند روز برگشتیم خونه
دیانا: ارسلان خیلی حواسش بهم بود
فصل دوم
پارت ۷۹
ارسلان: من بیشتر از همه نگران دیانامم
مامان دیانا: پسرم نگران نباش
ارسلان: بچه رو آوردن بیرون نگاهش کردم ای خدا قربون صورتش برم پرستاری که بچه بغلش بود داشت میرفت که گفتم حال خانومم چطوره
پرستا:حالش خوبه
ارسلان:نفس راحتی کشیدم و روی صندلی نشستم
مامان دیانا: منتقلش کردن به بخش اول از همه ارسلان بدو رفت تو اتاق
ارسلان: بالا سرش بودم و سرشو ناز میکردم که چشاشو باز کرد و گفتم سلام مامان کوچولو
دیانا: با گرمی دستی روی سرم بیدار شدم شک نداشتم ارسلانه چشامو باز کردم به حرفش لبخندی زدم
ارسلان: توی همین لحظه پسر خوشگلم و آوردن گریه میکرد
دیانا: ارسلان کمکم کرد نشستم رو تخت بغلش کردم و بهش شیر دادم چشاش کپ ارسلان بود لباشم خیلی چیز هاش به ارسلان رفته بود
ارسلان: بعد مرخص شدنش رفتیم خونه مامان دیانا اونجا بودیم بعد چند روز برگشتیم خونه
دیانا: ارسلان خیلی حواسش بهم بود
- ۵.۳k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط