دریغا چه سخت می‌گذرد
روزهایی که نامَش را زندگی‌ گذاشته‌ایم.
تاریکی مطلق است
چشمانم جایی را نمی‌بیند
خوب می‌دانم مرا دیگر امیدی به ادامهٔ حیات نیست.
به ویرانی نزدیک شده‌ام
همچون پیرزن سالخورده‌ای خمیده.
ای کاش
قبل مرگِ زودرسم
یکبار تو را می‌دیدم.
یکبار دیگر
سرود عشق معروفمان را باهم همخوانی می‌کردیم.
نمی‌دانم این شب‌ها و روزها بر تو
چگونه می‌گذرد
اما من رو به سویی ایستاده‌ام
هر لحظه ممکن است مرا از تمام آدم‌ها و زمین دور کند و
بمانم در حسرتی بی‌پایان
همچون دوزخی که در نبودنت بدان مبتلا گشته‌ام!

#زینب_قشقایی

.

#معین_سلطان_صدای_عشق#معین_اسطوره_تکرار_نشدنی#معین_ترانه#ترانه_های_ماندگار#بهترین_صدا#بهترین_ها
دیدگاه ها (۰)

وقتے داشتم روزهاے سختم را بدون یاریِ آدم‌ها پشت‌سر می‌گذاشتم...

وقتی واسه همیشه رفت، ناراحت شدم، غصه هم خوردم، شب اولش هم بر...

این شعر فاضل نظرے که میگه:«این زخم خورده را به ترحم نیاز نیس...

آدم‌هاے خودساخته به چشمهے جوشانے می‌مانند که از دل کوه بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط