تمام هفته

تمامِ هفته
مي دوي مي دوي مي دوي
تا به پايان برسد
بعد گوشه اي مي نشيني
چاي مي نوشي
و به اين فكر مي كني
كه چقدر جايش خاليست
و بعد فكر مي كني
كاش پايان هفته تمام شود
و باز هم بدوي
و فراموش كني جاي خاليش را
و بعد همانجا
چايت سرد مي شود
و تو فكر مي كني اگر بود
هزار بار گفته بود
جان دل! چايت سرد شد
هفته هاي بي تو
همان بهتر پاياني نداشته باشد
من خستگي ام كه كم مي شود
صندلي خالي آنطرف ميز
عجيب به چشمم مي آيد
جايت
عجيب
خاليست
دیدگاه ها (۰)

در من کوچه‌ای‌ستکه با تو در آن نگشته‌ام...سفری‌ستکه با توهنو...

شوق دیدار توام هستچه باکبه نشیب آمدم اینک ز فرازبه تو نزدیک ...

سلام بر تو، در شبی که نگرانی مهیب همیشگیت ناگهان واقعی می‌شو...

نازهای یک زنهمیشه تازگی داردربطی به سن و سالش نداردفقط کسی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط