فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

#part_56

اما پسر یاغی هیچ متوجه نامجونی که از پشت بهت نزدیک میشد نشد

با فرو رفتن چیزی توی گردنش چشماش گرد شد و لباش عین ماهی باز و بسته شد اما فایده ای نداشت چون لحظه ای بعد بی هوش توب بقل مرد بود

هانا با دیدن ماروین که بی‌هوش شد چشماش گرد شد خواست به طرفش بره که جیمین از پشت بقلش کرد

*.هانا.*

تهیونگ:آهههه واقعا این به کی رفته هانایااااا..؟! عقیم شدم فک کنم

صداشو شنیدم اما توان جواب دادن نداشتنم هنوز توی شک کار نامجون بودم

سوالی نگاهش کردم پرسیدم:چرا.؟؟
نامجون:متاسفم اما اصلا آروم نمیشد تنها راهم همین بود

آروم توی بقل ددی جیمین نشسته بودم و به ماروینی که حالا عین بچه های دوساله چشماش بسته بود نگاه کردم.

کوک:هانا یه شیطان تربیت کردی من جای ته دردم گرفت

سرم رو پایین انداختم و گرفته گفتم:شاید  اگه بابا داشت وضعش بهتر بود

نامجون پایین پام زانو زد و چشمام گره خورد به چشای پر اشکش که گفت:ما متاسفیم واقعا متاسفیم

واسه همه چیز اما ما نمیتونیم برگردیم به گذشته شاید این بی منطقیه خودخواهیه اما ما واقعا دلمون میخواد برای همیشه کنارمون باشین

هم تو هم اون شیطان کوچولو....

نویسنده: #ANIL
@dady_2021
دیدگاه ها (۲)

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

.THE NAME...میان دو نگاهPART...🕘SEASON... 2⃣🖤💋... پس کمپانی ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_269نگاهی به جونگکوک ان...

شوهر دو روزه پارت۸۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط