فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

#part_57
من:ماروین قبولشون نمیکنه ازتون متنفره...

جیهوپ:موقعی که بقلم بیهوش شد حرف آخرش این بود من حرومزادم.؟! اونم دلش پدر میخواد اما می‌ترسه....از خاطراتش میترسه

تهیونگ:بهمون فرصت بده ما جبرانش میکنیم براتون قول میدیم

*.فردا صبح (ماروین).*

با سردرد بدی از جام بلند شدم لبسام عوض شده بود همینطور تختم با دیدن محیط نا آشنا توی خودم جمع شدم

اما با دیدن قاب عکس یکی از اون هفتا کله پوک با عصبانیت بلند شدم و به سمت در رفتم با دیدن در قفل داد و هوار بلند شد

من:آیییی عوضیااااااا این درو باز کنیننننن.....آهااااااااای ماااامانننننننننننن کسی نیستتتتتت عوضیا بیام بیرون زندتون نمیزارممممم هییییییی آهااااااای

صدای دادم شرط می‌بستم تا خونه ی همسایه رفته اما اونا جواب نمیدادن با چشم دنبال یه چیز تیز گشتم

با دیدن سنجاق های سرش لبخند شیطانی زدم و طی چند ثانیه در رو باز کردم با صدای خنده اخمام توی هم رفت

نامجون:ولی من مطمئنم این بچه من نیست

تهیونگ:انگار بلندگو خورده

جیمین:بچه هیولا

من:کییییی بچه هیولااااااااس هااااااااااااااااااا

نویسنده: #ANIL
@dady_2021
دیدگاه ها (۱۵)

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط