برادر سختگیر و وحشی من...
p51_f2
چرا باید بهترین آدم زندگیم تو بدترین سرنوشت دنیا قرار بگیره؟ چرا باید بوی جئون روی صندلی و بدنم باشه که یادم بیاره چقدر بدهکارم به این خانواده؟...چرااا؟
چشماشو باز کرد ..اروم بلند شد و خواست بره بیرون که متوجه دو تا شیشه شد که پور نارنجی تو بکی و دیگری یه پور قرمز توش بود رو دید..برگه روی شیشه رو نگاه کرد(گرده زعفرون)(گرده ارکیده)
هانا: گَرده؟
دختر با چرخوندن مارک شیشه گرده زعفرون دهنش وا افتاد..
هانا: جرم..یک کیلوگرم..ق..قیمت...پانزده هزار دلارررررر!!!!!!!!(پشماش ریخت_حدود ۱۷ میلیون ما)
دختر با یکم حساب کتاب رقم رو به وون در اورد
هانا: ا..ال..الان.....الان...الان این..مال منه؟!
لبشو گاز گرفت، اون کاری واسه جئون نکرده بود که بخواد همچین چیزی تهیه کنه، مادگی زعفرون خیلی اسون تر از گرده او نه پس چرا به خودش زحمت داد؟ اصلا چرا این کارو کرد؟!!
هانا با ترس و لرز شیشه دوم رو برداشت..اون هم یک کیلویی بود و گرده از گل ارکیده بود..اصلا دلش نمیخواست مارک رو بچرخونید تا قیمت رو ببینه
هانا: خدا اگر زیاد باشه من چیکار کنم؟لطفا لطفا یکاری کننن! آخه این گرده به غیر از من مورد استفاده کی میتونه قرار بگیره که تو این اتاق هم گذاشته شده باشه!!!؟؟
لبشو محکم تر از قبل گزید و مارک رو برگردوند د با چیزی که خوند هوش از سرش پرید،..صد هزار دلار بود!!(حدود ۸۸/۸۲۶ میلیون تومان ما)
با دو تا چهار تا کردن فهمید بدجور بدهکار شده
هانا: خاک به سرمممم، آخه گرده ارکیده؟!
صدای جونگکوک امد که از هانا میخواست تا بیاد و باهاش هم سفره بشه
هانا: چند ما باید کار کنم پولش در بیاد؟
یهو در باز شد
کوک: دختر چرا با خودت حرف میزنی بیا دیگه
هانا اصلا دوست نداشت برگرده و صورت جونگکوک رو ببینه اونم وقتی دونا شیشه دستشه که خدا میدونه چقدر گیر آوردنشون سخت بوده
کوک: اح تو دیدیشون، ببینم طعمشو دوست داری؟
هانا: چطور انتظار داری من در اینا رو باز کنم؟
کوک: هوم؟!محکم نبستمشون که! بدشون من
هانا: منظورم چیز دیگهایه(برگشتن به سمت کوک)برای چی اینا رو خریدی؟
کوک: چون روند درمان تو با گرده گله توقع داری چیکار کنم؟
هانا: نه!..منظورم اینه که هزینه اینا خیلی زیاده و دلیلی هم نداری که همچین خرجی واسه من..بکنی
جونگکوک تو چشمای دختر نگاه کرد و بی حرف شیشه ها رو ازش گرفت و روی زمین گذاشت
یه قدم به سمت هانا امد، قدم بعدی باعث شد دختر بره عقب
هرچقدر جونگکوک با اون نگاهش جلو میامد هانا متعجب تر به عقب میرفت تا اینکه خورد به دیوار .
سرشو بالا اورد به جونگکوک نگاه کرد...پسر دستاشو به دیوار تکیه داد...هنوز هم حرف نزدنش و نگاهش داشت تو ذهن هانا اسکن میشد
هانا: من نمی..
کوک: دلیلی ندارم که واست خرج کنم؟میخوای یه دلیل بسازم؟
...
چرا باید بهترین آدم زندگیم تو بدترین سرنوشت دنیا قرار بگیره؟ چرا باید بوی جئون روی صندلی و بدنم باشه که یادم بیاره چقدر بدهکارم به این خانواده؟...چرااا؟
چشماشو باز کرد ..اروم بلند شد و خواست بره بیرون که متوجه دو تا شیشه شد که پور نارنجی تو بکی و دیگری یه پور قرمز توش بود رو دید..برگه روی شیشه رو نگاه کرد(گرده زعفرون)(گرده ارکیده)
هانا: گَرده؟
دختر با چرخوندن مارک شیشه گرده زعفرون دهنش وا افتاد..
هانا: جرم..یک کیلوگرم..ق..قیمت...پانزده هزار دلارررررر!!!!!!!!(پشماش ریخت_حدود ۱۷ میلیون ما)
دختر با یکم حساب کتاب رقم رو به وون در اورد
هانا: ا..ال..الان.....الان...الان این..مال منه؟!
لبشو گاز گرفت، اون کاری واسه جئون نکرده بود که بخواد همچین چیزی تهیه کنه، مادگی زعفرون خیلی اسون تر از گرده او نه پس چرا به خودش زحمت داد؟ اصلا چرا این کارو کرد؟!!
هانا با ترس و لرز شیشه دوم رو برداشت..اون هم یک کیلویی بود و گرده از گل ارکیده بود..اصلا دلش نمیخواست مارک رو بچرخونید تا قیمت رو ببینه
هانا: خدا اگر زیاد باشه من چیکار کنم؟لطفا لطفا یکاری کننن! آخه این گرده به غیر از من مورد استفاده کی میتونه قرار بگیره که تو این اتاق هم گذاشته شده باشه!!!؟؟
لبشو محکم تر از قبل گزید و مارک رو برگردوند د با چیزی که خوند هوش از سرش پرید،..صد هزار دلار بود!!(حدود ۸۸/۸۲۶ میلیون تومان ما)
با دو تا چهار تا کردن فهمید بدجور بدهکار شده
هانا: خاک به سرمممم، آخه گرده ارکیده؟!
صدای جونگکوک امد که از هانا میخواست تا بیاد و باهاش هم سفره بشه
هانا: چند ما باید کار کنم پولش در بیاد؟
یهو در باز شد
کوک: دختر چرا با خودت حرف میزنی بیا دیگه
هانا اصلا دوست نداشت برگرده و صورت جونگکوک رو ببینه اونم وقتی دونا شیشه دستشه که خدا میدونه چقدر گیر آوردنشون سخت بوده
کوک: اح تو دیدیشون، ببینم طعمشو دوست داری؟
هانا: چطور انتظار داری من در اینا رو باز کنم؟
کوک: هوم؟!محکم نبستمشون که! بدشون من
هانا: منظورم چیز دیگهایه(برگشتن به سمت کوک)برای چی اینا رو خریدی؟
کوک: چون روند درمان تو با گرده گله توقع داری چیکار کنم؟
هانا: نه!..منظورم اینه که هزینه اینا خیلی زیاده و دلیلی هم نداری که همچین خرجی واسه من..بکنی
جونگکوک تو چشمای دختر نگاه کرد و بی حرف شیشه ها رو ازش گرفت و روی زمین گذاشت
یه قدم به سمت هانا امد، قدم بعدی باعث شد دختر بره عقب
هرچقدر جونگکوک با اون نگاهش جلو میامد هانا متعجب تر به عقب میرفت تا اینکه خورد به دیوار .
سرشو بالا اورد به جونگکوک نگاه کرد...پسر دستاشو به دیوار تکیه داد...هنوز هم حرف نزدنش و نگاهش داشت تو ذهن هانا اسکن میشد
هانا: من نمی..
کوک: دلیلی ندارم که واست خرج کنم؟میخوای یه دلیل بسازم؟
...
- ۶.۴k
- ۱۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط