تصنیف قلاب

ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را

من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را

مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

«سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو»
ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را ...

#سعدی

پ.ن: در بیت آخر ناصح به سعدی می گوید : ای سعدی ، وقتی او به تو ستم روا می دارد ، پس دیگر به نزدِ او مرو ...
سعدی پاسخ می دهد :
ای کور دل ، مگر من به نزد او می روم ؟ او مرا چون ماهی به دام افکنده و قلّاب را می کشد

#همایون_شجریان
#سهراب_پور_ناظری
#او_میکشد_قلاب_را
دیدگاه ها (۳)

دست و پا گر بشکند با نسخه درمان می شودچشم گریان هم دمی با بو...

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمیکه جز ولای توام نیست هیچ دست ...

‏یکیو میارن بخش روانی چونده بار خودکشی کردهچنتا اتاق اینورتر...

به جان جمله مستان که مستمبگير اي دلبر عيار دستمبه جان جمله ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط