بهسرافکندهمراسایهایازتنهایی

#به‌سر‌افکنده‌مرا‌سایه‌ای‌از‌تنهایی
چتر نیلوفر این باغچهٔ بودایی

بین تنهایی و من راز بزرگی است، بزرگ
هم از آن‌گونه که در بین تو و زیبایی

***

بارش از غیر و خودی هر چه سبکتر، خوشتر
تا به ساحل برسد رهسپر دریایی

***

آفتابا! تو و آن کهنه درنگت در روز
من شهابم، من و این شیوهٔ شب پیمایی

***

بوسه‌ای دادی و تا بوسه ی دیگر مستم
کس شرابی نچشیده‌ست بدین گیرایی

تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم
می‌گذارم که قلم پر شود از شیدایی...
دیدگاه ها (۴)

#آسمانش_را_گرفته_تنگ_در_آغوشابر با آن پوستین سرد نمناکشباغ ب...

#همه_شب_دست_در_آغوش_خیالت_دارم...

#یا_رب_سببی_ساز_که_یارم_به_سلامتبازآید و برهاندم از بند ملام...

#میل_دارم_که_ببوسم_رخ_همچون_قمرت_رابِمَکَم با لب خود آن لب ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط