ماه عمارتم p

ماه عمارتم p4
صبح
از زبان ات
با سر دردی از خواب پا شدم چشام باز نمیشد ولی حس میکردم رو ی تخت خیلی نرم و بزرگیم ولی تخت های یتیم خونه ی ما انقدر نرم و بزرگ نیست ی یهو از جام پاشدم رو تخت نشستم اطراف رو انالیز کردم و با خودم گفتم اینجا کجاس ک در باز شد و ی زن تقریبا پیر اومد داخل که با دیدن من گفت (علامت زنه#)
#ایوای خانم نمیدونستم بیدار شدید وگرنه در میزدم ببخشید
+چیــ....! اینجا کجاس
#اینجا عمارت ارباب دیشب اون شمارو اورد اینجا لطفا این لباسارو بپوشید و بیاین طبقه پایین صبحانه بخورید قبل رفتن هم میبرمتون پیش ارباب و اینکه موطورتون توی پارکینگ عمارته
+اها اوکی
اجوما رفتن منم لباسارو پوشیدم لباسای مارک و قرونی بود موهام رو بستم و رفتم پایین از پله ها که میرفتم پایین ی عمارت خیلی بزرگ با تم سیاه بود خیلی تمیز بود و خیلی هم تاریک جوری ک فقط دوتا چراغ کوچیم روشن بود اصلا هیچ صدایی نمیومد خیلی سوتو کور بود شبیه خونه ی اشباه بود ک بالخره پیدا کردم میز غذا خوری رو روش ی عالمه غذا بود شروع کردم ب خوردن بعد چند میم اجوما اومد
#خب خانوم اگه صبحانتون تموم شد ببرمتون پیش ارباب
+اوکی بریم
رفتیم با اسانسور طبقه ۴ رسیدیم پشت ی در خیلی بزرگ سیاه رنگ که اجوما گفت
#برید داخل من دیگه میرم
اجوما رفت منم در زدم تیق تیق تیق(مثلا صدا در بود)
_بیا تو
صداش اشنا بود رفتم داخل و با همون مرده ک بهش خورده بودم مواجه شدم ک همه چی یادم اومد ک گفتن
+اینجا خونه ی توعه خیلی بزرگه معلومه خیلی خر پولی
_خب معلومه رئیس بزرگ ترین باند کره خر پوله
+یعنی تو الان مافیای
_پارک جیمین رو میشناسی
+اره ی چیزایی دربارش شنیدم.... صب کن.... چی تو پارک جیمینی..........
_ار
+وای نکوشیمون😂
_😑
+خب من میرم کاری نداری بزرگ وار
_نه برو مواظب باش
+ام اوکی
رفتم پایین همین که پامو از در عمارت گذاشتم بیرون ۴تا بادیگارد ک جلو در بودن یهو همشون داد زدن
بادیگاردا:خداحافظ خانوم و تعظیم
+ای سکتم دادین یکم اروم
بادیگاردا بازم باهم داد زدن و تعظیم کردن و گفتن
بادیگاردا:ببخشید خانم
+واییی اه ولش رفتم سمت موطورم یکی از بادیگاردا سویچ موطورم رو داد و روشنش کردم و رفتم یتیم خونه
از زبان جیمین
بعد رفتن ات منشیه شخصیمو صدا کردم بیاد پیشم
=ارباب چ کاریم داشتید صدام کردید
_میخوام دختری ک شب اینجا موند رو به فرزند خوندگی قبول کنم
=چی!!!! یعنی دلیلش رو میتونم بدونم
_ نمیدونم فقط ی صدایی میگه بهم باید این کارو کنم
=چشم ارباب همین امروز این کارو میکنم ولی خودتونم باید بیاید

پارت بعدی ۵تا لایکه۷تا کامنت
دیدگاه ها (۰)

ماه عمارتم p5از زبان ات رفتم یتیم خونه و با صورت غرق در عصبا...

ماه عمارتم p6از زبان جیمین توی ماشین نشسته بودم ک ات اومد بچ...

استایل ات برای بار بدون اون کلاه

ماه عمارتم p3از زبان ات با صدای الارم گوشیم از خواب پا شدم ک...

♡My goddess⁦♡part ۱۵اجوما: بعد اینکه خانم رو با عمارت آشنا ک...

❣پارت دوم❣که یه خانم مسنی درو بازکرد گفت اجوما: سلام دخترم ب...

عشق سرد 9

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط