چندیاستشبهاییکهمهتاباستبیخوابم

#چندی_است_شب_هایی_که_مهتاب_است_بی_خوابم
چندان که این امواج بی تابند، بی تابم

ای آب ها دلگیرم از ماهی و مروارید
آخر چرا «ماه» ی نمی افتد به قلابم؟

یاران به «بسم الله» گفتن رد شدند از رود
من ختم قرآن کردم و مغلوبِ گردابم

هر چند ماهِ آسمان بر من نمی تابد
من هرگز از این آستان رو بر نمی تابم

در حسرت مویی، چنین تسبیح در دستم
با یاد ابرویی، چنین پابند محرابم

تنها نه چشمانم، که جانم تشنه است این بار
حاشا که گرداند سرابی دور سیرابم...
دیدگاه ها (۲)

#و_تنهــايــي_اتفــاق_سنگيــني_ســتكــه هــر شــبدر آغــوش م...

#اما_یک_روز_یجایی_که_خلوت_کردی...

#در_شب_کوچک_من_افسوسباد با برگ درختان میعادی دارددر شب کوچک ...

#ࡄࡐࡏަࡅ݁ܥ‌ܥ۪ܘ‌ࡅ߭ߊ‌ܩࡅߺ࣫ࡉ‌ࡅߺ߳ࡐܥ߲ߊ‌ࡅ߭ߊ‌ࡍ߭‌ܩܢ݀ܨ‌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط