درشبکوچکمنافسوس

#در_شب_کوچک_من_افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانیست

گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به نومیدی خود معتادم

گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟

در شب اکنون چیزی میگذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظهٔ باریدن را گوئی منتظرند

لحظه‌ای
و پس از آن، هیچ.
پشت این پنجره شب دارد میلرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و تست

ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره‌ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش‌های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد...
دیدگاه ها (۰)

#چندی_است_شب_هایی_که_مهتاب_است_بی_خوابمچندان که این امواج بی...

#و_تنهــايــي_اتفــاق_سنگيــني_ســتكــه هــر شــبدر آغــوش م...

#ࡄࡐࡏަࡅ݁ܥ‌ܥ۪ܘ‌ࡅ߭ߊ‌ܩࡅߺ࣫ࡉ‌ࡅߺ߳ࡐܥ߲ߊ‌ࡅ߭ߊ‌ࡍ߭‌ܩܢ݀ܨ‌

#بیا_باران_به_بالینم_بیا_افشا_کن_این_راز_راکه می دانم تو می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط