شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم
نشستم زیر دیواری به یادت گریه ها کردم

بساطم بود خالی تا کنم فرش قدم هایت
حریری گریه را آورده فرش جاده ها کردم

شهید ناوک نازت شدم در کار زار عشق
نشستم دست و پایت را به خون خود حنا کردم

تجلی کرد در چشمم شبی محراب ابرویت
شدم در سجده و تا نیمه های شب دعا کردم

صدای گریه ام پیچید در آفاق تنهایی
تورا از دور دست خاطرات خود صدا کردم...🦋🦋

سنی آلاه دای آلاها باخ گوی بودفعه گلیم گوروم سنی، آدووا آند اولسون دای کم گَتیرمیشم غصدن،بیلیرم سنده دارخمسان اورگیمین بندی🥺
دیدگاه ها (۰)

دستـ هایمـ را روی صورتـ خسته‌امـ می‌کشمـ. انگار بخواهمـ غبار...

عزیز دلم...... آرزوی من.....‌‌ دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم.....

زندگی در نگهم گلزاریست          و تو با قامت چون نیلوفر / شا...

من اگر جای ِ تو بودم عاشق ِ "من" میشدم دلبر ِ ابرو طلای ِ چش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط