عاشقانه های شبنم

عاقلی بودم که دست عشق شیدایم نمود
گم شدم در خویش تا مجنون صحرایم نمود
"هی تلو می خورد" اما از لب بام تو بود
طشت رسوایی من افتاد و رسوایم نمود
بیشتر از زخم تنهایی به تنگ آمد دلم
نوش داروی لبت آمد مداوایم نمود
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط