عاشقانه های شبنم
عاقلی بودم که دست عشق شیدایم نمود
گم شدم در خویش تا مجنون صحرایم نمود
"هی تلو می خورد" اما از لب بام تو بود
طشت رسوایی من افتاد و رسوایم نمود
بیشتر از زخم تنهایی به تنگ آمد دلم
نوش داروی لبت آمد مداوایم نمود
گم شدم در خویش تا مجنون صحرایم نمود
"هی تلو می خورد" اما از لب بام تو بود
طشت رسوایی من افتاد و رسوایم نمود
بیشتر از زخم تنهایی به تنگ آمد دلم
نوش داروی لبت آمد مداوایم نمود
- ۲.۵k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط