چه آتش ها که بر جان است ما را
بلای سختی و برگشته بختی
از آن برگشته مژگان است ما را
از آن آلوده دامانیم در عشق
که خون دل به دامان است ما را
حدیث زلف جانان در میان است
سخن زان رو پریشان است ما را
چنان از درد خوبان زار گشتیم
که بیزاری ز درمان است ما را
دیدگاه ها (۵۲)

ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشدغیر از خیال جانان در جان و سر...

گر چنان است که روی من مسکین گدا رابه در غیر بینی ز در خویش ب...

دل از من چشم شهلا دلبر از تو لب خشکیده از من کوثر از توبنه ا...

رابطه ای که توش التماس باشه...ساعت ۹ بزارین دم در خونه تا شه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط