نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
دیدگاه ها (۱)

رفت چشاشه بست! خدای هم هست… خدایی هم هست…نرو برگرد صدای خندت...

زدے بستے شڪستےسوختے انداختے رفتےجوابت چیست فرداے قیامت دادخو...

‌‏هر کس به تعداد ضربه هایی که خورد تنهاییشو محکم تر بغل کرد

در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم ونگران بودم , ' تا اینکه آ...

‍ بیا به خلوت خیالمو در باغ خشکیده ی احساسم بوسه امید بکار م...

موسیقی

🌱🍒دلم دلتنگ باران است و باران هم نمی باردگمانم هیچ کس اینجا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط