ای عشـــق....
دستان ڪدام باغـبان
بذر مهرت را در ڪویر دلـم
ڪاشت ...
ڪه شمیـمِ آن...
تمـام فاخته ها را مسـت ڪرده است..
طراوت ڪدامین اقاقــی را
پیشڪش رویاهـای آبـی ام
ڪرده ای؟....
ڪه قلبــم ...
بهشت پـروانه ها شد...

بگذار در ساحل آرامشت
ڪمی توقف ڪنم و
در احساس طلایـی
ستارگـان تڪثیر شوم
شاید زنـدگی
تبسمی سـبز و
آغوشــی گـرم
برای آسایشم فراهم سازد....
دیدگاه ها (۲)

دلمان تنگ می‌شود برای تمام چیزهایی که داشتیم، چیزهایی که داش...

میگن هیچی به اندازه ی لحظه های عمرتبا ارزش نیست ...چون اگه ب...

خنده‌هایت ناگهان آشوب بر پا می‌کندرازهایم را هزاران بار افشا...

دلبر جان"لطفا بی اجازه بیابی اجازه عاشقم شوبی اجازه نگاهم کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط