غروب بود و هوایی که بوی باران داشت

#غروب بود و هوایی که بوی باران داشت
هنوز سایه ی خورشید بر زمین جان داشت

دلم به ماندنت ای مهرَبان! چه دلخوش بود
ولی دلِ تو از اینجا، خیالِ هجران داشت

من از نگاهِ تو بر جاده خوب فهمیدم،
دلت به دوریِ راهی غریب، ایمان داشت

جدایی من و تو در بهار بود، اما
فضای فاصله ها سردیِ زمستان داشت

اگر چه ساده در آغاز دل به هم بستیم
رسید قصه به جایی که سخت پایان داشت...🤠
دیدگاه ها (۳)

#قصه‌ےشبهاےعاشق‌آخرےداردمگر؟شبــــ سڪوتش انتها و اولی دارد م...

#میچِکیِ‌اَزسَقفِ‌خیالَم‌هَرشَب...🛶

#ماهرچه‌دویدیم، به جایی نرسیدیمای باد! سرانجام تو هم گوشه‌نش...

#پشت‌هرپنجره‌باشم‌نظرم‌خیره‌به‌توستدر نگاهم تو فقط منظرۀ دلخ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط