#گذر_از_جوانی...
تا به حال به شصت سالگی، هفتاد سالگی، به گذر از جوانی ورسیدن به کهن سالی اندیشیده ای؟
کم کم سفید شدن موهای هم دیگر را نخواهیم دید ، تو با موهای جو گندمی جذاب تر می شوی ومن در عذاب ندیدن آن روز زجر می کشم
تو در کشور انتظار و من در تبعید گاه بی تابی پیر خواهیم شد
ما به پای هم که نه به پای تقدیر تلخ پیر خواهیم شد، واگر از جوانی گذر کنیم تنهایی را در کهن سالی تجربه خواهیم کرد
فاصله دستانمان فرسنگهاست و دلهایمان در بیخبری از هم پیر خواهند شد
تو انجا مو سپید می کنی من اینجا کمر خم می کنم
تو انجا وانمود می کنی عاشقی، من اینجا عشق را انکار می کنم
تو انجا با دلی غمگین صورتی خندان، من اینجا راهی به جز تنهایی ندارم
تو انجا خمره خمره می می فروشی، من اینجا باده باده می می نوشم
آنجا را نمی دانم ولی اینجا تمام در های عافیت بسته است
شاید شاعر راست میگفت:
گاهی چه بی گناه ، دلت پیر میشود
اینجا همان دمی است که زود دیر میشود...

پ ♡ ن
در قلبم کسی جز تو جایی ندارد و نخواهد داشت . عشق جوشانم به تو چیزی جز عذاب برایم ندارد در قلبم گدازه اتش میسوزد بدنم درد دارد درد دوری و نبودنت را هر روز میان بال های شکسته ام نگه میدارم . زندگی بدون تو برایم سنگین است و غم فراقت اتش به جانم میزند...
#هرمزگان‌زیبا
#بندرعباس
#ابراهیم‌منصفی_رامی‌جنوب
#ویسگون
#چوکِ‌بندر
دیدگاه ها (۰)

#کسی‌نیست_با‌خودم‌حرف‌می‌زنم...کجا می روی ؟با تو هستمای راند...

#میان‌نگاه‌هم... میان کلمات چگونه می شود تورا وصف کردبرای دل...

#شبنمهایِ‌شور!حواست هستچند وقتیست شانهایت خیس نشده!چند وقتیس...

#تکرارِعادلانه...چشمهایت کهربای دور من استگر چه دستهایت را د...

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط