بر لبهی صخر با تو به رقص برخاستم

بر لبه‌ی صخر با تو به رقص برخاستم
چونان پرنده‌ای که در بی‌پروایی پرواز، مرز آسمان را به بازی می‌گیرد
هیبت هراس را افسانه‌ای پوچ انگاشتم و بر چهره‌ی لرزانش خندیدم
دست های‌تو‌ با زیبایی مست کننده...مرا به سوی مغاک خاموش راندند
و تنها پژواک خنده‌ی بی‌پروا و سرمستت در گوشم پیچید
من در آغوش آن لحظه‌ی لرزان، لبخند را به یاد آوردم
و گناه مرگ خویش را همچون جامی تلخ بر لب پذیرفتم
دیدگاه ها (۴)

در رویاهایم بارها رهایم کردی...حال من مانده ام ترسی عمیق که ...

ای غریب آشنا...روی بنمای و پرده از جمال برگیرکه دل من در الت...

Can you love me? Even if I'm bad... Even if I'm cold... Even...

I might be hell...but can't i be your worshippable hell ?

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط