رازیست در این سینه که عنوان شدنی نیست
میمیرم ازین درد که درمان شدنی نیست
حرف دلم آن بود که با خلق نگفتم
بغضیست در این ابر که باران شدنی نیست
در حسرت خود سوختم و باد نیامد
گیسوی تو انگار پریشان شدنی نیست
گفتی چه شد آن آدم سابق؟ چه بگویم...
شیخی که تو را دید، مسلمان شدنی نیست
صدبار دلم سوخته از دست تو، اما
ای وای بر این دل که پشیمان شدنی نیست
#حسین_دهلوی
میمیرم ازین درد که درمان شدنی نیست
حرف دلم آن بود که با خلق نگفتم
بغضیست در این ابر که باران شدنی نیست
در حسرت خود سوختم و باد نیامد
گیسوی تو انگار پریشان شدنی نیست
گفتی چه شد آن آدم سابق؟ چه بگویم...
شیخی که تو را دید، مسلمان شدنی نیست
صدبار دلم سوخته از دست تو، اما
ای وای بر این دل که پشیمان شدنی نیست
#حسین_دهلوی
- ۴۶.۶k
- ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط