ثانیه به ثانیه گذشت
ومن هرگز نخواستم
که از تو ،از نبودن تو
چیزی را فاش کنم
سعی کرده ام که نگذارم
از پنجره‌ی چشمانم نمایان شوی
همیشه نبودنت را در خود حبس کردم
مگر گاهی که هوا ابری میشد
وپنجره ،بارانی 🖤
دیدگاه ها (۰)

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست؟مثل آرامش بعد از یک غم، مثل ...

نه فاطمه دِگَر این خانه دارد و نه علی🖤`عجب سَرای غریبی، چه ب...

ادمها می آیند زندگی می‌کنند می میرند ومی روند اما ...فاجعه ی...

از تمام شب بیداری هایم ممنونم از بی خوابی ها و آشفتگی هایم آ...

خداحافظی با دنیایی که به آن تعلق نداشتماین داستان درمورد همی...

کیوت ولی خشن پارت ۵ساعت ۶ بود که هوا کاملا تاریک شده بود تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط