تنهایت می گذارد

تنهایت می گذارد،
تو می مانی و یک ردپا
گرمای دست هایت می رود، سردت می شود،
یخ میزنی و پس از مدتی به
تنهایی عادت می کنی...
تا اینکه او با آتشی در دست هایش می آید، گرمت می کند و باعث می شود تنهایی را فراموش کنی،
ولی او هم نمی ماند.
و دوباره باز همه چیز تکرار میشود
گرمای دست هایت می رود، سردت می شود،
یخ میزنی...
اما این بار لبخندی گوشه لبانت می شکند،
دیگر منتظر هیچ کس نیستی،
به دنبال آتش نمی گردی،
با یخ زدن کنار آمده ای،
و تنهایی را هم دوست داری..
دیدگاه ها (۱۱)

پدرم، سلام…سلام بابا سلام نورچشم شبنم سلام دنیام سلام همدم ر...

🖤امیدوارم در پناه 💚امام حسین علیه السلام 🖤در دنیا و آخرت سعا...

در پیش قدم های تو من فرش زمینمهرچند که از کوخ ولی کاخ نشینمد...

نشسته ای به دلم با تمام شک و گمانخدا به خیر رسانَد، خدای خوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط