خیلی قشنگـه حتما بخونیـن👌

فردی هنگام راه رفتن پایش
به سکه ای خورد.
تاریک بود، فکر کرد طلاست.
کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند.
دید 2 ریالی است.
بعد دید کاغذی که آتش زده،
هزار تومانی بوده. گفت:
چی را برای چی آتش زدم!

و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست
که چیزهای با ارزش را برای
چیزهای بی ارزش آتش می زنیم
و خودمان هم خبر نداریم.
آرامش امروزمان را فدای چشم و
هم چشمی ها و مقایسه کردن های
خود میکنیم و سلامتی امروزمان
را با استرسها و نگرانی های بی مورد
به خطر می اندازیم ...
دیدگاه ها (۸)

با ارزش باشبا ارزش زندگی کنبرای خودت خط‌هایی داشته باشروی بع...

دیر یا زود این عذاب ای جان به پایان می‌رسد شاد باش! این رنج ...

کسی که تنها به عقلش اعتماد کند،گمراه میشود !کسی که تنها به م...

با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟دل غمگین مرا گر ننوازد چه کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط