گفت بهت نمیاد چایی خور باشی

گفت بهت نمیاد چایی خور باشی
به قیافت میاد شیرکاکائو بخوری مثل بچه ها
گفتم اتفاقاً از اون چایی خورام که رو دست نداره😉
گفت به به پس دیگه چایی دَم کردن با تو
چوبارو که گذاشتم وسط سنگا و کبریت زدم تا آتیش روشن بشه داشت نگام می کرد
و یه لبخند ژکوند نشونده بود رو صورتش
کتری رو از آب پر کردم و آوردم گذاشتم یه گوشه آتیش
فقط داشت نگاه میکرد
گفت:بزرگ شدی ها
چایی و با عطر دارچین دَم کردم و ریختم توی لیوان
گفت:چای لیوانی؟
گفتم:نه پَ از اون فنجونا توو این جنگل بیارم واستون جناب
گفت:کوچه بازاری حرف زدنت خیلی به دل آدم میشینه و اصلاً به تیپت نمیخوره این مدلی حرف زدن
گفتم:چای فقط لیوانی😋😊
گفت:بده اون چایی رو که داره از دهن میوفته
پ.ن:با من چای می خوری؟😊💙🌺💚
#سپیده_ش
#متن_دل_انگیز
#چای
#افسانه_جونم😍
#afsane_h
دیدگاه ها (۱۶)

@read_a_book #پری_جونمشاید تا ابد رفیق بمانیم..یاشاید دیگر ن...

دو پادشاه در یک قابامروز که روی صفحه Tv آن ها را دیدمجز آه و...

#نوستالژی شاید پنج سالم می شد که خاله کوچیکه با دایی کوچیکه ...

دست خودم را میگیرمبغلش میکنماو مهربانترین استاو بزرگترین قلب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط