امشب رفته بودم بیمارستان مفید

امشب رفته بودم بیمارستان مفید
پر بچه هایی که مریضی دارن .....
امشب یه بچه ای رو دیدم به دستش آنژوکَت بود
چشماش برق خاصی داشت
منو نگاه میکرد میخندید و میدوید
خیلی بچه بامزه ای بود...
اومد جلو دست منو بوس کرد و رفت....
یا یک بچه دیگه رو دیدم آنژوکَت داشت و ماسک اکسیژن همراهش بود کپسولش و باباش نگه داشته بود...
یه بچه بود بلند داست میگفت
"من سه روز دیگه تولدمه"
ولی مریض بود و توی بیمارستان بستری بود
خواستم بگم....
خداروشکر کنید از اینکه هر چی خدا بهتون داده هر چی که میخورید ‌......خانواده هاتون سالمه‌....نفس میکشید....امنیت دارید و و و و
دیدگاه ها (۰)

۴ ماه بعد تهیونگ(جیغ)_جانم.... تهیونگ وقتشه_باشه...باشه تو ...

میخوام یه رمان بنویسم که هفت تا پسرا توش باشن نظرتون؟

یکم توی ادیت تغییر کرد ....ولی خدایییی من تا سه روز دیگه چجو...

سلام فرشته های من @minjoo_jf این پیج شخصی خودمه فالو کنید گ...

فراگمان دوم قسمت 8سریال تپش قلب 🥹🔥اووووهاا عجب فراگمانی😦اسلی...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

شᩘڪꨲ࣪وفـہ اڪꨲ࣪لیᩘلی🌊𖧵໋݊ຼꨶِᩘ᷂̭̬ꨲ๋๋᪶࣭࣭𝐏𝐚𝐫𝐭 1─ ─ ─ ─ ٠ ✤ ٠ ─ ─ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط