امشب رفته بودم بیمارستان مفید
امشب رفته بودم بیمارستان مفید
پر بچه هایی که مریضی دارن .....
امشب یه بچه ای رو دیدم به دستش آنژوکَت بود
چشماش برق خاصی داشت
منو نگاه میکرد میخندید و میدوید
خیلی بچه بامزه ای بود...
اومد جلو دست منو بوس کرد و رفت....
یا یک بچه دیگه رو دیدم آنژوکَت داشت و ماسک اکسیژن همراهش بود کپسولش و باباش نگه داشته بود...
یه بچه بود بلند داست میگفت
"من سه روز دیگه تولدمه"
ولی مریض بود و توی بیمارستان بستری بود
خواستم بگم....
خداروشکر کنید از اینکه هر چی خدا بهتون داده هر چی که میخورید ......خانواده هاتون سالمه....نفس میکشید....امنیت دارید و و و و
پر بچه هایی که مریضی دارن .....
امشب یه بچه ای رو دیدم به دستش آنژوکَت بود
چشماش برق خاصی داشت
منو نگاه میکرد میخندید و میدوید
خیلی بچه بامزه ای بود...
اومد جلو دست منو بوس کرد و رفت....
یا یک بچه دیگه رو دیدم آنژوکَت داشت و ماسک اکسیژن همراهش بود کپسولش و باباش نگه داشته بود...
یه بچه بود بلند داست میگفت
"من سه روز دیگه تولدمه"
ولی مریض بود و توی بیمارستان بستری بود
خواستم بگم....
خداروشکر کنید از اینکه هر چی خدا بهتون داده هر چی که میخورید ......خانواده هاتون سالمه....نفس میکشید....امنیت دارید و و و و
- ۳.۵k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط