رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۵۴

دیانا، آره خیلی ،،همه رو بغضی میگه،،

ارسلان، ببخشید کوچولو من

دیانا، نمیخوام سرمو کردم اون وری

ارسلان، صورتشو برگردوندم سمت خودم

دیانا، یهو لباش و گذاشت رو لبم آروم می‌خورد و سرمم ناز میکرد

ارسلان، لباشو آروم مک میزدم و لذت می‌بردم بعد ۱۰ مین با یه بوسه آروم ازش جدا شدم

دیانا، لبش هنوز رو لبام بود

ارسلان، همون جوری گفتم خوبه جوجه

دیانا، لبخندی زدم و اوهومی گفتم

ارسلان، با بغض تو چشاش لبخند زد من برای این لب خند ها میمردم خندیدم و روی پیشونیش و بوسه زدم

دیانا، پیشونیم و بوسه ای زد منم خندیدم

ارسلان، جانم زندگی من قربون خنده هات
دیدگاه ها (۳)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۵۵دیانا، السلان ارسلان، جانم ملوس من...

چطور شده ❓️. قشنگا اولی و دومی رو جواب بدید سومی و چهارمی چط...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۵۳دیانا، دستمو گذاشتم رو گردنم و با...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۵۲دیانا،وحشیانه داشت گردنمو مک میزد ...

رمان بغلی من پارت ۳۲دیانا: دنیا رو سرم خراب شد دکتر منو با ه...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

چند پارتی نامجون درخواستیپارت ۳از زبان ا/ت:همینجوری داشتم گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط