بازی با تابوت بابا

بازی با تابوت بابا!
.
بابا که از راه می‌رسید، با ذوق بدو می‌رفت سمتش، خودش را پرت می‌کرد بغلش و می‌گفت:«بابا... بازی!» و بابا، هر چقدر هم خسته بود، با خنده می‌نشست و می‌گفت: «بازی کنیم، عزیز دل بابا...»
#مرگ_بر_اسرائیل
#قاسم_بن_الحسن
دیدگاه ها (۰)

به فدای لب عطشان حسین...همان لحظه‌ای که تیر آمد، نه فقط جگر،...

رهبرم...وقتی خم می‌شوی برای بوسیدن دست کوچک کودکی،تمام عظمت ...

🚀 حرکت به سمت پیشرفت!با نگاه به آینده، با ایمان و اراده، راه...

عجب #تیکه ای انداخت به #رئیس_جمهورتیکه خیر مدرسه ساز #تربت ج...

پارت ۱۶ویو ادمین:اونا همدیگر رو محکم بقل کردن و بوسیدن(از لب...

پآرت4. دلبرک شیرین آستآد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط