حتی فکر کردن به اینکه باهاش آشتی کنم برام غیر قابل تحمله ....دلم براش تنگ شده ..ولی ازش متنفرم ...از اون نگاه بالا به پایینی که داره متنفرم ..از این متنفرم که مجبور باشیم طوری رفتار کنیم انگار اتفاقی نیافته
متنفرم از تظاهر کردن به فکر نکردن در صورتی که اورتینک ها تموم نمیشن...امیدوارم هیچ وقت دیگه مجبورم نباشم اون صورت لعنتیش رو ببینم
دیدگاه ها (۰)

بچه که بودم آرزوم این بود که تهران زندگی کنم نمیدونم چرا ..و...

قلب گمراه‌پارت 44همونطور که آروم به لبه موج‌های دریا، جایی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط