دیده را باز به دیدار که حیران کردیم

دیده را باز به دیدار که حیران کردیم
که خلل در صف جمعیت مژگان کردیم

غیر وحشت نشد از نشئه تحقیق بلند
می به ساغر مگر از چشم غزالان کردیم

رهزنی داشت اگر وادی بی مطلب عشق
عافیت بود که زندانی نسیان کردیم

موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلند
بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم

حاصل از هستی موهوم نفس دزدیدن
اینقدر بود که بر آینه احسان کردیم

#عاشقانه
#خاص
دیدگاه ها (۲)

چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم می کنمرفته رفته هر چه دارم چون...

رها کردیم خالق را ، گرفتاران ادیانیم !تعصب چیست در مذهب ؟! م...

اشک یک لحظه به مژگان بار استفرصت عمر همین مقدار استزندگی عال...

🌼سلام دوستان خوبم .🌷امروز برایتان 🌼اینگونه آرزو میکنم:🌷ان شا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط