ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند

ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند

چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند

صد شربت شیرین ز لبت خسته دلانرا

نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم

آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند

زلف تو چه امکان کشیدن که رقیبان

سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند

بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل

بر خاک بریزند و طپیدن نگذارند

دل شد ز تو صد پاره و فریاد که این قوم

نعره زدن و جامه دریدن نگذارند

مگریز کمال از سر زلفش که درین دام

مرغی که در افتاد پریدن نگذارند❤️🌹
دیدگاه ها (۶)

به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت    دلــی کــــه کرده ه...

ته که نوشم نه‌ای نیشم چراییته که یارم نه‌ای پیشم چراییته که ...

دل کیست که گویم از برای غم توست‌؟یا آن که حریمِ تن، سرایِ غم...

تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب هابیچاره بمی ها و غم نرخ رط...

ما را گلی از روی تو چیدن نگذارندچیدن چه خیال است که دیدن نگذ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط