😍🧡 خونه‌ی مادربزرگه هزار تا قصه داره😍🧡



❤️❤️ می خواهم برگردم ؛
به روزهایِ خوبی ؛
که مادربزرگ زنده بود ،،،
که پدربزرگ ، نفس می کشید ...
برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛
که همیشه ی خدا ... بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد ...
رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ،
خیس شوم ،
آنقدر که غصه و بی مهری های دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود ...
می خواهم به روزگاری برگردم ؛
که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛
انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت ...
و هیچکس از سادگیِ غذا ،
یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ،
تلویزیون ها سیاه و سفید بود ،
و برنامه ها محدود ،
ولی جانمان در می رفت برای هر ثانیه تماشایش ...
آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود ...
همه مان بی توقع ، خوش بودیم ...
بدونِ چشم داشت ، محبت می کردیم ...
و از تهِ دل می خندیدیم ...

دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ...
برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده ...
پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ...
و آن دورهمی هایِ جانانه ؛
به خاطرات پیوست ...
روزهایِ خوب بر نمی گردند ،
افسوس ...
ما برایِ بزرگ شدنمان ؛
بهایِ سنگینی پرداختیم ...❤️❤️

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

#طبیعت
#زندگی
#حس_خوب_زندگی
دیدگاه ها (۰)

💖💖 اگر انسان چیزی را از دست بدهد، نشان می دهد که در ضمیر ناخ...

🍃🦋 دوست خوب غم رو از بين نمی‌بره! اما كمك می‌كنه محكم سرپا ب...

🌸🌸 صبح ها ،امید را با چایی ام هم می زنم ...با توکل بر خداوند...

‌💖💖 زیباترین صبح دنیاروی لبانِ تو تولید می شودوقتی صدا می زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط