ای که از چشم من احساس مرا می خوانی

ای که از چشم من احساس مرا می خوانی
احتیاجی به سخن نیست ،خودت می دانی

فقط این جمله که سخت است نگویم با تو
دوستت دارم و دانی به همین آسانی

گر مرا ترک کنی من ز غمت می سوزم
آسمان را به زمین،جان خودت می دوزم

گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد
بی وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد

بی تو یک لحظه رمق در دل ودر جانم نیست
 بیقرارم نکنی طاقت هجرانم نیست

بی تو با قافله ی غصه و غمها چه کنم
 تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم

شده ام مرثیه خوان دل سودا زده ام
از بد حادثه دلبسته و شیدا شده ام...🦋🦋


تنها کاری که میتونه حالمو خوب کنه بشینم پهلوی محبوبم وبه چشمان در بند دلم مانده اش نگاه کنم و سخت در آغوشم بفشارم و آروم در گوشش بگم آخه شلغم خان چرا منو اونقدر عذابم دادی میشه بگی چرا توهم برگردی بگی دلم خواست😍😉
دیدگاه ها (۰)

دردهای منجامه نیستندتا ز تن در آورمـچامه و چکامه نیستندتا به...

آیا شود  که دردِ دل ما  دوا کند ؟فکری برای غصه ی دیرین ما کن...

چون بی‌خبرم از آن‌که تقدیرم چیستاندیشه‌ی شام و فکرِ شب‌گیرم ...

من  عاشق  روییدن  گل های  بهارمچون شاخه گلی مثل تو روییده کن...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

نــَفـَس هــآیِ نـَقـــآشی دوپآرتی jk P.1 اونقدر پریشون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط