آنجا یک قهوه خانه بوداما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان

آنجا یک قهوه خانه بود؛اما ننشستیم به نوشیدنِ دو تا استکانِ چای،چرا؟!
دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟!
عجله، همیشه عجله!کدام گوری میخواستم بروم؟! من به بهانه ی رسیدن به زندگی ، همیشه زندگی را کشته ام...


#دلنوشته_های_ناب_گل_یاس
#بانوی_احساس
#ویسگون
دیدگاه ها (۰)

می‌دانی؟ من مجبورمموفق شوم وگرنه تمامِآن رنج‌هایی کهتا به حا...

وارد خانه‌اش که شدم عطر بهارنارنج مستم کرد، خانه بوی بهشت می...

به دلتنگی قسم دردی شبیه دردِ دوری نیستکه جانت میرود هر لحظه ...

بر مزارم بعد ها گاهی بیا، بنشین ببینتو برایم تب نکردی، من بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط