من عاشق چشمت شدم

من عاشق چشمت شدم

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

 

وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می چشید

 

من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود وُ نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن‌دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

 

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

 

من بودم و چشمان تو، نه آتشی وُ نه گِلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیش‌تر

 

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بود.


"افشین یداللهی"
دیدگاه ها (۵)

امشب از آسمان ديده ی توروي شعرم ستاره مي بارددر سكوت سپيد كا...

یک نفر دارد مرا هر دَم هوایی می کندعاشقم کرده ولی بی اعتنایی...

تصمیم گرفتم که دوستت نداشته باشم، سپس در برابر این تصمیم بزر...

کاش می‌دیدم چیستآنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری استآه وقتی ...

من عاشق چشمانت شدم نه عقلی بود و نه دلی چیری نمیدانم ازاین د...

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بودآن دَم که چشمانت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط