( گناهکار ) 26 part
جیمین خنده تلخی کرد و با اخم رو پیشانیش نجوا کرد جیمین : من دیونه نیستم دکتر یا قراره دیونه بشم
دکتر چا : این حسی که داری اصلاً به معنی «دیونه بودن» نیست. وقتی آدم یه عشق عمیق و جدایی سنگین رو تجربه میکنه، مغز واقعاً دچار فشار عاطفی میشه؛ فکرها، خاطرهها و صداها مثل موج میریزن تو ذهن و آدم حس میکنه داره منفجر میشه. این همون درد روانیه که واقعاً میتونه مثل درد جسمی شدید باشه.
الان مهمترین چیز اینه که به خودت یادآوری کنی این احساس موقتیه و هیچکس به خاطر اینجور دردها «دیونه» نیست. این یعنی که تو هنوز داری عشق، فقدان و دلتنگی رو حس میکنی، که نشونهی زنده بودن و انسان بودنه.
جیمین لحظه ای بهش چشم دوخت یعنی هنوز هم عاشقش بود میخواست بغلش کنه میخواست بوسش کنه دستش رو توی دستش بگیره یا سر روی زانو هایش بزاره دلتنگه ٫ دلتنگی زیاد حسی که قلبش رو تسخیر میکرد
اما احساس گناه میکرد خودش رو گناهکار میدونست نباید ولش میکرد اما دلیل داشت اگه همچین کاری نمیکرد زندگی اون دختر تباه میشد
لحظه ای ناخودآگاه به زبان آورد جیمین : من گناهکارم
دکتر چا عینک هاشو از روی چشم هایش برداشت به دردی که در قلب آن مرد میچرخید به حیرت ماند
دکتر چا : این خودش نشون میده چقدر این احساس گناه تو رو اذیت میکنه و چه فشار بزرگی روی قلب و ذهنت هست.
اینکه تو داری احساس گناه میکنی، به این معنی نیست که واقعاً گناهکاری. احساس گناه خیلی وقتها حتی وقتی ما هیچ کار بدی نکردیم میاد مخصوصاً وقتی یه رابطه تموم میشه و ما خودمون رو مقصر میدونیم. ذهن انسان وقتی درد میکشه دنبال «دلیل» میگرده و خیلی وقتها اون دلیل رو توی خودمون پیدا میکنه.
از حرفات پیداست که تو عاشق بودی و الان داری با «دلتنگی» و «حسرت» میجنگی، نه اینکه کسی رو عمداً آزار داده باشی.
الان مهمترین کار اینه که اول خودت رو سرزنش نکنی و با خودت مهربون باشی. این احساس گناه به مرور زمان با صحبت کردن، نوشتن، یا کمک گرفتن از یک متخصص میتونه سبکتر بشه.تو میتونی همه چیزو بهم بگی
با حرکات دست هایش حرف میزد استرسی در لحنش وجود داشت
جیمین : میخوام ببینمش اما یه چیزی توی قلبم مانع میشه آقای دکتر
دکتر چا : حالا یه سؤال ازت میپرسم، واقعاً چرا میخوای ببینیش؟
دنبال چی هستی توی اون نگاه، اون دیدار؟
جیمین خنده تلخی کرد و با اخم رو پیشانیش نجوا کرد جیمین : من دیونه نیستم دکتر یا قراره دیونه بشم
دکتر چا : این حسی که داری اصلاً به معنی «دیونه بودن» نیست. وقتی آدم یه عشق عمیق و جدایی سنگین رو تجربه میکنه، مغز واقعاً دچار فشار عاطفی میشه؛ فکرها، خاطرهها و صداها مثل موج میریزن تو ذهن و آدم حس میکنه داره منفجر میشه. این همون درد روانیه که واقعاً میتونه مثل درد جسمی شدید باشه.
الان مهمترین چیز اینه که به خودت یادآوری کنی این احساس موقتیه و هیچکس به خاطر اینجور دردها «دیونه» نیست. این یعنی که تو هنوز داری عشق، فقدان و دلتنگی رو حس میکنی، که نشونهی زنده بودن و انسان بودنه.
جیمین لحظه ای بهش چشم دوخت یعنی هنوز هم عاشقش بود میخواست بغلش کنه میخواست بوسش کنه دستش رو توی دستش بگیره یا سر روی زانو هایش بزاره دلتنگه ٫ دلتنگی زیاد حسی که قلبش رو تسخیر میکرد
اما احساس گناه میکرد خودش رو گناهکار میدونست نباید ولش میکرد اما دلیل داشت اگه همچین کاری نمیکرد زندگی اون دختر تباه میشد
لحظه ای ناخودآگاه به زبان آورد جیمین : من گناهکارم
دکتر چا عینک هاشو از روی چشم هایش برداشت به دردی که در قلب آن مرد میچرخید به حیرت ماند
دکتر چا : این خودش نشون میده چقدر این احساس گناه تو رو اذیت میکنه و چه فشار بزرگی روی قلب و ذهنت هست.
اینکه تو داری احساس گناه میکنی، به این معنی نیست که واقعاً گناهکاری. احساس گناه خیلی وقتها حتی وقتی ما هیچ کار بدی نکردیم میاد مخصوصاً وقتی یه رابطه تموم میشه و ما خودمون رو مقصر میدونیم. ذهن انسان وقتی درد میکشه دنبال «دلیل» میگرده و خیلی وقتها اون دلیل رو توی خودمون پیدا میکنه.
از حرفات پیداست که تو عاشق بودی و الان داری با «دلتنگی» و «حسرت» میجنگی، نه اینکه کسی رو عمداً آزار داده باشی.
الان مهمترین کار اینه که اول خودت رو سرزنش نکنی و با خودت مهربون باشی. این احساس گناه به مرور زمان با صحبت کردن، نوشتن، یا کمک گرفتن از یک متخصص میتونه سبکتر بشه.تو میتونی همه چیزو بهم بگی
با حرکات دست هایش حرف میزد استرسی در لحنش وجود داشت
جیمین : میخوام ببینمش اما یه چیزی توی قلبم مانع میشه آقای دکتر
دکتر چا : حالا یه سؤال ازت میپرسم، واقعاً چرا میخوای ببینیش؟
دنبال چی هستی توی اون نگاه، اون دیدار؟
- ۸.۲k
- ۱۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط