نشستهدرحیاطوظرفچینیرویزانویش

#نشسته_در_حیاط_و_ظرف_چینی_روی_زانویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

قناری‌های این اطراف را بی‌بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش

مضاعف می‌کند زیبایی‌اش را گوشوار آن‌سان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش

کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟

اگر یاس امین‌الدوله بودم می‌توانستم
کمی از ساقه‌هایم را ببندم دور بازویش

قضاوت می‌کند تاریخ بین خان دِه با من
که از من شعر می‌ماند و از او باغ گردویش

تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با طعنه‌ی تلخش... یکی با برق چاقویش

عاشقی بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم کهنه داشتم این زخم هم رویش...
دیدگاه ها (۰)

همونجا ک داریوش میگع:#من_هنوز_در_به_در_شهر_غمم شب ماز هر چی ...

🐘

#یک_بغل_حرف_ولی_محض_نگفتن_دارمروح نفرین شده ای در قفس تن دار...

#باده‌ای_هست_و_پناهی_و_شبی_شسته_و_پاکجرعه‌ها نوشم و ته جرعه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط