امروز هم گذشت

امروز هم گذشت..
مثل تمام روزهایی که هرگز برنگشتند
و من هنوز در لابه‌لای خاطراتی قدم می‌زنم
که از داغ آن‌ها فقط خاکستر مانده...

گاهی فکر می‌کنم زنده‌ام،
اما نفس‌هایم بوی نبودن می‌دهند...
شاید زنده ماندن فقط تکرار آرام درد باشد

خودم را میان آینه‌ها می‌بینم و نمی‌شناسم
-همان‌قدر غریب.. همان‌قدر خسته
که روزی در نگاه تو بودم

این دنیا سهم هیچ‌کسی نیست...
فقط توهمی از رسیدن،
که ما را به نیامده‌ترین فرداها می‌کشاند

و من هنوز با نام تو ادامه می‌دهم
بی‌آن‌که بدانم این ادامه، زندگی‌ست..
یا مرگی آرام با چشمان باز
دیدگاه ها (۱)

خالی از خودم شده‌ام...تهی از حقیقت و لبریز از سکوتی بی‌انتها...

خودم را در آغوش ستاره‌ها جا گذاشتم...هنوز هم گاهی نیمه‌شب‌ها...

گاهی در گذشته فرو می‌رومتا تکه‌ای از خودم را پیدا کنم...اما ...

این جهان که نشد قرار ما جهان بعدی؛پای درخت بِه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط