گاهی صحنهای ساده دل آدم را میلرزاند
گاهی صحنهای ساده، دل آدم را میلرزاند…
مثل آن شیر که با التماس، بچهاش را به کسی میسپارد تا از خطر در امان بماند.
پدر و مادرها هم همیناند…
در شهر و وطن خودشان کسیاند؛ احترام، هویت، جایگاه… همه چیز دارند.
اما برای آیندهی بچههایشان، از همهی آن «خودِ» ارزشمند میگذرند.
دل میکَنند، مهاجرت میکنند، غریب میشوند… شاید در کشور جدید دیگر «کسی» نباشند،
اما همین که بچهشان آیندهی امنتری دارد، برایشان از هزار هویت و عنوان مهمتر است.
این است عشقِ واقعی؛
فداکاریِ بیصدا، بیمنت…
عشقی که حتی اگر خودشان دیده نشوند،
آیندهی بچهشان روشن بماند. ❤️
مثل آن شیر که با التماس، بچهاش را به کسی میسپارد تا از خطر در امان بماند.
پدر و مادرها هم همیناند…
در شهر و وطن خودشان کسیاند؛ احترام، هویت، جایگاه… همه چیز دارند.
اما برای آیندهی بچههایشان، از همهی آن «خودِ» ارزشمند میگذرند.
دل میکَنند، مهاجرت میکنند، غریب میشوند… شاید در کشور جدید دیگر «کسی» نباشند،
اما همین که بچهشان آیندهی امنتری دارد، برایشان از هزار هویت و عنوان مهمتر است.
این است عشقِ واقعی؛
فداکاریِ بیصدا، بیمنت…
عشقی که حتی اگر خودشان دیده نشوند،
آیندهی بچهشان روشن بماند. ❤️
- ۸.۳k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط