فِــرِشـتـــهِ شِکَــســتــه
تکپآرتی jhope
ازش خواستم در رو روبه رویا ها باز کنه برام
نه اینکه عشقمو بگیره و بره
نه اینکه با حقیقت روبه رو شم
عاح بیب من داشتم با دروغ زندگی میکردم دیگه نمیتونم حقیقت رو پنهون کنم
من برات گریه کردم!
روی تخت نشسته بودم توی اون اتاق کم نور
روبه روم ایستاده بود
سرش پایین بود و چشما های مشکیش رو دوخته بود به زمین
جیهوپ بیشتر رو تخت لم داد و نگاهی به دختر رو به روش انداخت:
بهم گفتن اونی که داشتی میبوسیدیش من نبودم...
دختر همونجوری سرش پایین بود
جیهوپ: منو باش
عاشق یه دختری شدم که لزه
تو گفتی دوسم داری
ولی فقط بازیم دادی
نه فقط من
بلکه اون دختری که باهاش رابطه لز شروع کردی...
دختر فهمیده بود که گند زده و بازی داده
برای همین سکوت کرد و هیچی نگفت
جیهوپ سیگارشو روشن کرد
جیهوپ: بالاخره اون روز رسید که دیگه نتونستم هیچ ستاره ای تو آسمون پیدا کنم
جیهوپ: تو مگه نگفتی عاشقمی؟
اصلا اینارو ول کن
وقتی که فقط دوست بودیم چی؟
تو دوست من بودی ولی فقط نقاب دوستی زدی تو دشمنم بودی
اصن برو درم پشت سرت ببند
دخترک کمی تکونی خورد و لرزون رفت سمت در که جیهوپ داد زد:
تموم نشده کدوم گوری داری فرار میکنی؟
دختر با همون چشم های دوخته شده به زمین برگشت سر جاش
جیهوپ: ازم نترس بیب
ازون کارما باید بترسی بیبی
دلو به کی دادی، بدون من
الآن که پاره ام، توو بدترین حالم
تو با کی خوشحالی، بدونِ من
الآن که وایبم توو بدترین حالته
همین یه بار فقط بهم استرس کاش نده
بهترین دوستم بودی شدم دشمنت
همین الآن برو اصلا درو ببند پشت سرت
میدونستم اشتباهست
بهتره بذاریم همدیگه رو تنها
روانیِ خودت کردی منو اما
همه خاطره ها باید محو بشن توو ابرها
میکردم نگاهت، واسم قشنگ بود خنده هات
همه چی رفت به fuck
وقتی بستی روو تخت من چشمات
روزها میرفت جلو
دنیا میداد ما رو سمت هم هل و
الآن خودم میگم عزیزم برو
ولی چجوری دیگه نبینم تو رو
جیهوپ: دیگه هیچی برام مهم نیس
میدونی من چقدر عاشقت بودم...؟
میخوای توصیف کنم...؟
همیشه منتظر بودم که از در بیای تو
لبخند زیبات رو ببینم
برام تعریف کنی از روزت
شب بشه بریم رو تخت و تتوی پروانه کمرتو کنم ناز
ببوسم شکستی های ترقوتو
بو کنم تن و موهای صافتو
میدونی چقدر دوستت داشتم... .
ولی هیچکدومشون به چشمت نیومد
من به درک
دیگه چرا اون دختر کوچولوی بیچاره رو بازی دادی...؟
جیهوپ از روی تخت بلند شد و رفت سمت پنجره
پرده هارو زد کنار و به بیرون خیره شد
بارون بود و رفت تو حس
جیهوپ: نه بیبی نمیخوام بدونم ک داری بازیم میدی
باورم نمیشه که اینو میگم
ولی من ته ذهنم تورو کشتم
و ازت متنفرم...!
_______________________________________-
اَز جِکسـ ـو... .
پآیآن... .
تکپآرتی jhope
ازش خواستم در رو روبه رویا ها باز کنه برام
نه اینکه عشقمو بگیره و بره
نه اینکه با حقیقت روبه رو شم
عاح بیب من داشتم با دروغ زندگی میکردم دیگه نمیتونم حقیقت رو پنهون کنم
من برات گریه کردم!
روی تخت نشسته بودم توی اون اتاق کم نور
روبه روم ایستاده بود
سرش پایین بود و چشما های مشکیش رو دوخته بود به زمین
جیهوپ بیشتر رو تخت لم داد و نگاهی به دختر رو به روش انداخت:
بهم گفتن اونی که داشتی میبوسیدیش من نبودم...
دختر همونجوری سرش پایین بود
جیهوپ: منو باش
عاشق یه دختری شدم که لزه
تو گفتی دوسم داری
ولی فقط بازیم دادی
نه فقط من
بلکه اون دختری که باهاش رابطه لز شروع کردی...
دختر فهمیده بود که گند زده و بازی داده
برای همین سکوت کرد و هیچی نگفت
جیهوپ سیگارشو روشن کرد
جیهوپ: بالاخره اون روز رسید که دیگه نتونستم هیچ ستاره ای تو آسمون پیدا کنم
جیهوپ: تو مگه نگفتی عاشقمی؟
اصلا اینارو ول کن
وقتی که فقط دوست بودیم چی؟
تو دوست من بودی ولی فقط نقاب دوستی زدی تو دشمنم بودی
اصن برو درم پشت سرت ببند
دخترک کمی تکونی خورد و لرزون رفت سمت در که جیهوپ داد زد:
تموم نشده کدوم گوری داری فرار میکنی؟
دختر با همون چشم های دوخته شده به زمین برگشت سر جاش
جیهوپ: ازم نترس بیب
ازون کارما باید بترسی بیبی
دلو به کی دادی، بدون من
الآن که پاره ام، توو بدترین حالم
تو با کی خوشحالی، بدونِ من
الآن که وایبم توو بدترین حالته
همین یه بار فقط بهم استرس کاش نده
بهترین دوستم بودی شدم دشمنت
همین الآن برو اصلا درو ببند پشت سرت
میدونستم اشتباهست
بهتره بذاریم همدیگه رو تنها
روانیِ خودت کردی منو اما
همه خاطره ها باید محو بشن توو ابرها
میکردم نگاهت، واسم قشنگ بود خنده هات
همه چی رفت به fuck
وقتی بستی روو تخت من چشمات
روزها میرفت جلو
دنیا میداد ما رو سمت هم هل و
الآن خودم میگم عزیزم برو
ولی چجوری دیگه نبینم تو رو
جیهوپ: دیگه هیچی برام مهم نیس
میدونی من چقدر عاشقت بودم...؟
میخوای توصیف کنم...؟
همیشه منتظر بودم که از در بیای تو
لبخند زیبات رو ببینم
برام تعریف کنی از روزت
شب بشه بریم رو تخت و تتوی پروانه کمرتو کنم ناز
ببوسم شکستی های ترقوتو
بو کنم تن و موهای صافتو
میدونی چقدر دوستت داشتم... .
ولی هیچکدومشون به چشمت نیومد
من به درک
دیگه چرا اون دختر کوچولوی بیچاره رو بازی دادی...؟
جیهوپ از روی تخت بلند شد و رفت سمت پنجره
پرده هارو زد کنار و به بیرون خیره شد
بارون بود و رفت تو حس
جیهوپ: نه بیبی نمیخوام بدونم ک داری بازیم میدی
باورم نمیشه که اینو میگم
ولی من ته ذهنم تورو کشتم
و ازت متنفرم...!
_______________________________________-
اَز جِکسـ ـو... .
پآیآن... .
- ۸.۴k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط